ذو الفقار نطق تاج الدین شریعت را بدست آن بمعنی توامان با ذو الفقار حیدری بلبل بستان دین کز وجد مجلسهای او صبح را چون گل طبیعت گشته پیراهن دري توبه کردندی اگر در یافتندی مجلسش هم مه از تمامي و هم زهره از خنیاگری من نمي دانم که این جنس سخن را نام چیست نی نبوت مي توانم گفتنش ني ساحري ساقیان لهجه او چون شراب اندر دهند هوش گوید گوش را هین ساغري كن ساغري بازوي برهان بتقرير نظام الدین قویست آنکه شایستی که کردي جبرئيلش چاكري آنکه بر اسرار شرع اندر زمان واقف شوی از ورقهای ضمیرش يك ورق گر بنگري نامدي اوراق أطباق فلك گر ضمير او نكردي علم دبن هرگز تمام را دفتري And Táj-ud-dín's delicate sallies Like a nightingale sweetly he'll sing; His sermons are free from all dulness- When out of his bottled-up speeches The very archangel would glory The arguments used in his treatise "Twould teach you the whole of the law. وارثان انبيا اينك چنین باشند کوست علم و تقوی بی نهایت پس تواضع بر سري در ثناي او اگر عاجز شوم معذور دار تا کجا باشد توان دانست حد شاعري لاشه ما كي رسد آنجا که او رخشی کشد کاروانی کی هرگز بگرد لشكري رسد با چنین سکان که گر از قدر شان عقدی کند فارغ آید چرخ اعظم از چه از پي زيوري گویم بلخ را هیهات یا رب زینهار خود توان گفتن که زنگارست زر جعفري بالله ار بر من توان بستن بمسمار قضا جنس آن به سیرتی یا نوع این بد گوهري خاتم حجت در انگشت سلیمان سخن افترا کردن بدو در گیرد از دیو و پري باز دان آخر کلام ز منحول حسود من فرق کن نقش آگهی را ز نقش آزري Such as he are the heirs of the prophets, In knowledge and piety dressed, If modesty crown not the rest. For poetry you see has its limits, His merits have none. Can never his Pegasus1 catch, The march of an army to match? Yet for libelling Balkh they abuse me, (Oh Lord! that such lies should be told!) By Heaven! I think it would task all The proof of a Solomon's reckoned Be logical in your deductions, Don't palm off such fustian as mine! 1 Rakhsh, the celebrated horse of Rustum the Persian Hercules. 2 Alluding to the legend that Solomon was for some time deprived of his kingdom by a demon who surrepti tiously obtained possession of his magical ring. 3 'Azar, the father of Abraham, was a celebrated maker of graven images. Coran, vi. 74. عيش من زين افترا تلخي گرفت و تو هنوز چربك او همچنان چون جان شيرين ميخري مرد را چون ممتلی شد از حسد کار افتراست بد مزاجان را قی افتد در مجالس از پري چون مر او را واضع خر نامه خواندي ريش گاو گاو او در خرمن من باشد از کون خري آن نمی گویم که در طي زبان آورده ام آن هجا كان نزد من یالی بود از کافري اندر عمر عُمر خویش گر بخاطر بگذرانیدستم اندر یا نیم چونانکه گرگ یوسف از تهمت بري ء جاویدان بیزارم از ذاتی که بیزاری او هست در بازار دین صراف جان را بيزري آن تواناي وداناي که در اطوار غیب دام بد بختی نهاد و دانه نیک اختري آنکه ثاثیر صباء صنع صباء صنع او را آمدست گل فشان اختران بر گنبد نيلوفري |